مهربان من
سیبی که برای تو چیده ام ، با بوئی از باران و انار تقدیمت می کنم ! امشب قرار بود
برشانه های سبز امید ، برایم قصه بخوانی ؛ نیامدی ! و من با چشمانی خیس ،
با صدای بلند سکوت کردم !!! هیچکس جز تو تپش های قلبم را نمی فهمد ؛
مگر نمی دانستی این را که در این دلتنگی شبانه تنهایم گذاشتی ؟!
دستهایت چقدر شبیه پروانه می شود وقتی که می خواهی آهنگ پرواز را برایم بنوازی !
غزل پرواز را که می خوانی ، آسمانی می شوم ، به ارتفاع می رسم . آخر در همین ارتفاع بود
که من عاشق شدم !
و حالا به اندازه ی همین آسمان بی نهایت دوستت دارم .
پ.ن : در ادبیات ، سیب را عشق ، باران را اشک ، و انار را خون دل معنا کرده اند
نظرات شما عزیزان: